آسمان سعی درآرام کردنم دارد،پابه پایم میگرید...
تونیستی ومن بی توعشق راتنهادرانزوای قلبم میابم...
آغوش سردآسمان هیچگاه جایگزین خوبی برای آغوش گرمت نخواهدبود...
اماهیچ چاره ای ندارم...بایدسنگینی این دردراباخودحمل کنم...
آه که نبودت شراره های آتش رادرقلبم شعله ورمیسازد...
آه که نفس هایم چقدرکندشده اند...بی حس نفس هایت...
ای هم سایه ی من!
کجایی تادرتاریکی شبهای تارم شانه به شانه ام راه بروی ومن بازهم...بازهم...
تنهاسنگینی سایه ات رااحساس کنم وبس...
کجایی که گل بوسه رابردستان مهربانت بکارم...
گرچه میدانم لیاقت دستان معشوق من بیش ازاین بوسه هاست...
تکیه گاهم...
تکیه گاه امن ومحکمم...
گرچه دوری اما...دردوری ودلتنگی نیزتکیه گاه استواری هستی برایم...
یادت...یادچشمانت...تکیه گاه میشوندبرایم...
به یادهمین تکیه گاه است که دردانتظاررابابیدمجنون خزان زده ای تقسیم میکنم که دردوریت...
درقلبم ریشه دوانده است...
حریری ازغم روی دلم میکشم تاآن دم که بازگردی...
رخساررنگ باخته وچشمان غبارگرفته ام تورامنتظرند...
پروانه ای به سویت روانه میکنم تاخبرازدرددلم به گوشت رساند...
خوب به اوگوش سپار...!
حرف هاي عاشقونه...برچسب : نویسنده : نازي يكتا love2ir بازدید : 401