دیگرتوان صبوری ندارم،بندبندوجودم عشق رافریادمیزند...
دلتنگی،تنهایی،غریبگی وبی کسی تنهادوستانم هستند...
که مسلماهیچگاه برایم دلسوزی نخواهندکرد...هیچکدام به دردودلهای شبانه ام گوش نخواهندداد...
این روزهاتنهاجرقه ی نگاهت کافیست که تمام وجودم رابه آتش کشد،قلب بیماروناتوانم دیگرنای تپش ندارد...
میدانم که حقیقت بزودی تسلیم رویاهای زیبایمان خواهدشد،رویاهای شبانه ام راآن اندازه دوست دارم که حتی دربیداری نیزروبه رویم مجسم میشوندومن چه خوش خیالم که تمام لحظات سردوبی روحم راباهمان رویاهارنگین وزیبامیسازم...
افسوس میخورم که حتی خدانیزبی رحم گشته است...
افسوس میخورم که دله شکسته ام رامرحم نمیشود...
افسوس میخورم که فریادهای شبانه ام رابی پاسخ میگذارد...
به گریستن به هوای کویت عادت کرده ام...
مردمن! کوه شانه هایت راسخت محتاجم...
چشمانت رانیازدارم تاروشنی یابم،آغوشت رامیطلبم تاازسردی تقدیرنلرزم،شیرینی لبانت رامیخواهم تاتلخی زهرگون فاصله هاراازیادببرم...
دستانت رانیازدارم تاسخت بفشارمشان وبدانم که هستی......
معشوق من!
کدامین پل مرابه کویت خواهدرساند؟
ازکدامین جاده عبورکنم که مرابه تونزدیکترسازد؟
پل عشق رابرگزیدم تادیوانگی کنم برای باتوبودن،تاعاشق باشم وتاابدمنتظرگرمای نگاهت بمانم...
جاده ی وفاانتخاب خوبی است...
یادتومراازهمگان بیزارمیکند،عشق تومرابی نیازترین میسازد پس تنهاتورامیخواهم...
نازنین لحظه هایم!
بغض چشمانم راپاسخ گوباش،لرزش دستانم تحفه ی سرنوشتندوبی رحمی تقدیر،دله شکسته ام یادگاریست ازخاطرات دورونزدیک...
نفس های سردم تنهابه گرمی نفس های توست که به پیروی ازلحظات تکراریم می آیندومیروند...
پروردگارا!
تورابه پاکی دلهای عاشق اجازه مده که باددلتنگی خاکستروجودعاشقم راپراکنده سازد...
مراازشراب وصال سیراب گردان...
حرف هاي عاشقونه...
برچسب : نویسنده : نازي يكتا love2ir بازدید : 396